تقدیم به او
تقدیم به او
کاش لحظات با تو بودن مثل لحظات انتظار دیدنت هر ثانیه اش ساعتها میگذشت
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

از یه جایی به بعد...

به همه چیز و همه کس بی اعتنا می شی ....

دیگه نه از کسی می رنجی .....

نه به عشق کسی دل می بندی ....

 

از یه جایی به بعد...

مرض چک کردن موبایل ات خوب می شه .....

حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری ....

دیگه دلشوره نداری که موبایلتو جا بذاری یا اس ام اسی بی جواب بمونه ....

ديگه ياهو مسنجر برات بي معنا مي شه...!

وقتي چشمت به کله ی گرد و مزخرفش ميفته و به افراد و اسمايي كه همشون

خاموشن و آف هستن و يادت مياد روزي رو كه همه شون روشن بودن و چه

خاطراتي كه باهاشون داري و چه حرفا كه رد و بدل مي شد، هیچی نمی گی و فقط

سکوت...!

 

از یه جایی به بعد...

دیگه دوست نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بــِـدی...

حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه .....

 

از یه جایی به بعد...

باور می کنی کسی برای تنها نموندنِ تو نمیاد ....

اگه کسی میاد برای تنها نبودنِ خودشه .....

 

از یه جایی به بعد...

وقتی کسی بهت می گه دوستت داره ، لبخند می زنی و ازش فاصله می گیری ....

 

از یه جایی به بعد...

دیگه گریه نمی کنی....

فقط یه بغض همیشگی هست که بهش عادت می کنی.....

اگرم گریه کنی به خیسی و اشکات عادت می کنی...

به بغض و گرفتن دل و قلبت عادت می کنی...

از زندگی هم متنفر می شی...

 

از يه جايي به بعد....

از واژه ي خدا نگهدار متنفر مي شي،

بس كه از همه شنيديشي بس كه نيومده رفتن....

 

از یه جایی به بعد...

هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ می شه ......

اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی.....

 

از یه جایی به بعد...

دیگه حرفی برای گفتن نداری....

ساکت بودن رو به خیلی حرفها ترجیح میدی .....

میری تو لاک خودت.....

 

از یه جایی به بعد...

از اینکه دوستت داشته باشن می ترسی....

جای دوست داشته شدن ها،توی تن و قلب و فکرت می سوزه.....

 

از یه جایی به بعد...

فقط یک حس داری، حس بی تفاوتی .....

نه از دوست داشته شدن خوشحال می شی ...

نه دوست داشته نشدن ناراحتت می کنه.....

 

از يه جايي به بعد

از دنيا و زندگي متنفر مي شي، از هر چيزي كه فكرشو بكني بدت مياد...

يه هيچ مطلق مي شي...

 

از یه جایی به بعد...

توی هیجان انگیزترین لحظه ها هم فقط نگاه می کنی و سکوت .....

 

از یه جایی به بعد...

خدا رو هم ديگه باور نداري ....

خدا اگه برات وجود داشته باشه و دوستي شو باور داشته باشي و خودتو گول بزني ......
حتي اونم یعنی تنهایی مفرط .....

 

از یه جایی به بعد....

دیگه بزرگ نمیشی ، پیر میشی.........

 

از یه جایی به بعد .........

دیگه خسته نمیشی ، می بُری.........

 

از یه جایی به بعد ..........

هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی‌ هستی . . .

 

از یه جایی به بعد ..

 

ديگه نه....

دست و پا مي زني....

نه بال بال ميزني....

نه دل دل ميکني....

نه داد و بيداد ميکني....

نه گريه ميکني....

نه مشتتو ميکوبي تو ديوار....

نه سرتو ميزني به ديوار....

نه.....


از يه جايي به بعد فقط سکوت ميکني ..!

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.

قالب وبلاگ